سند تاریخی انتصاب عمیدالملک
به استانداری قهستان «بیرجند ، قائنات »
سند شماره (18) فرمانی است که سلطان ارسلان شاه سلجوقی (465-455ق) به عنوان محمد بن منصور عمید کندری صارد کرده و او را به استانداری قهستان منصوب نموده است
عمید الملک اصلاً از روستای کندا کاشمر است ، و قبل از انتصاب به این سمت ، وزارت طغرل بیک سلجوقی مؤسس سلسله سلجوقی ایران سپس سلطان آلب ارسلان را به عهد داشت .
ارسلان شاه پسر طغرل با یاری اتابک ایلدگز حاکم آذربایجان در سال 556 به ولایتعهدی سپس به سلطنت رسید و تا سال 571 هجری قمری عمده دارد امور سلطنت بود بعد در گذشت. 1
از سلاطین سلجوقی فرمان و اسناد دیوانی کمتر باقیمانده و دیده شده ، انشاء متن این فرمان شیوه نگارش آن دوران را که فرامین و مکاتبات درباری از زمان غونویان به تدریج از عربی به فارسی تبدیل یافت نشان می دهد .
قهستان معرب کوهستان ، قدیم خود ایالتی مستقل بود و شهرستان های تابعه آن عبارت بودند از :
1- قابین
2- کاشمر
3- گناباد
4- فردوس
5- طبس
این ایالت (استان ) همان است که مارکوپولو آن را دیده و در سفر نامه اش به نام «تونوکاین» یعنی تون (فردوس ) و قایین ذکر کرده است .
سرزمین قهستان مرتفع و کوهستانی است ، و به همین لحاظ آن را کوهستان نامیده اند که به قهستان معروف شده است متن فرمان سلطان آلب ارسلان چنین است .
فرمان (سند شماره 20)
سند شماره 20
متن فرمان سلطان ارسلان سلجوقی در انتصاب عمید الملک به استانداری قهستان (بیرجند ، قائنات )
هر کرا سعادت جاودانی در تمهید قواعد کامرانی مساعدت نمود ، تأیید آسمانی را تأکید مبانی جهانیانی موافق و موفقی بود و لطف ضع باری مثال طاعت داری و فرمان برداری او را به توقیع اولوان مؤکد موشح گردانید و عنایت الهی تعظیم قدر و تنویه ذکر او را به بیان و رفعت و تضاعیف اعمال ثقیل قبول ایزدی که قمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره واجب دارد که تا هر کس احرام خدمت او بست و دست درفتراک طاعت او زد به حبل المتین دولت تمسک جست و شرایط اخلاص و تاعت داری در اقامت وظایف خدمتکاری او بجای آورد و داعی همت ملکانه و مساعی کرم خسروانه برقضیت من جأبالحسنه فله عشر امثالها و در تقریب و ترجیب و انعام و اکرام او متوفر شود و آثار ثمره … و فرسعادت اختصاص بر چهره احوال او ظاهر گردد و باز هرکه از ربقه طاعت و مقتضای فرمان او سر بتابد و خذلان و اعیان روزگار او را در یابد و سوابق حقوق را بکفران عقوق مقابله روادارد و بخت بد و سادس بد خدمتی بردل و خاطر او گمارد و عزم درست پادشاهانه که به اصابت مخصوص باشد بر موجب حکم یزدانی که ذلک با قدمت ایدیکم بواعث سیاست و حمیت را در تعریک او به واجبی تحریک دهد ، چنانکه سولت آتش از سر آن خاکسار بواسطه شمشیر آبدار بر شکلی برون برد که آفریده دیگر جز جاده متاوعت و مهج متابعت نسپرد که هرگاه که این دوقاعده استمرار یافت و این دو قانون استقرار گرفت ، و هرکس جزای فعل خویش بیند و کاشته عمل خود درود و فتوی کلام یزدانی درتحقیق این معانی که ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسألتم فلها ، با مضارسد و دولت موافق از دشمن منافق ممیز شود ، هر آینه کسوت جهانبانی بطراز کامرانی معلم گردد و مقاصد امانی به نیکوترین وجهی حاصل و مسلم شود وادانی و قاصی و مطیع و عاصی راد امثال فرمان اتفاق کلیه پدید آید و رغبت بندگان در طاعت هر ساعت بیفزاید بحکم دلالت این مقالت مقتضی این حالت چون ایزد عصمت نعمته و تمت حکمته رقم پادشاهی روی زمین که دان الارض تعدیورثنامن یشاء من عباده ، برناحیه روزگار ما کشیده است و در خزاین رحمت ماگشاده و دفاین نعمت را بر سرمانثار کرده و جبرات مملکت ما به درجه که لاعین رأت و لا ازن سمعت و لاخطر ببال بشر علی و کیاست آن باشد که هر که پای از خطه فرمان ما بیرون نهد ، دست برد و سزای او بواجبی بدهیم ، و چون کسی به سوابق مرضی از خدمت مستظهر شد باندازه درجه و حسب استحقاق که دارد بر قضای حقوق او توفیر نمائیم تا در وظایف شکر نعمت می افزاید که والشاکریستحق لمزید مبنی بر مقدمه حباب شجاعت باب امارت منائب شوکت اکتساب جلالت و رفعت پناه عظمت دستگاه امیر عمید الملک ادامه الله تعالی تأیید در حرس تمهید و هر چند از امرای زمان و لشگرکشان عهد اوان بمزیت تقدم امتیاز دارد و در مضمار اکابر روزگار چون مبرزان پای بدعوای یلق السوابق منافر پیش نهاده است و در وصف دلاوران روزگار چون مبارزان ندای عین المخافوتا در داده ، بیت ، و ، … زارقرن سپهر پیاده دوند ، ناروجنون بسوار بمیدان زورگار ، و با این همه اوصاف مبارزت و شجاعت در بندگی و طاعت داری حضرت ما هم ثبات قدم دسد و حق قدم حاصل دارد و امداد لواحق خدمت را بافراط سوابق طاعت متواصل پیوسته ، و او را بدین حضرت محل معمور و منزل مرفوق و درجه عالی و منصب رفیع بوده است ، و خدمتش تا از فرعاطفت این ترتیب گزیده اوست قیام می نماید و در استنکاف رای از رایع و شوافع را مشفوع می گرداند . لاجرم پیوسته در خاطر مبارک ، صامتصوراست و اندیشه بر امضای این عزیمت مقرر که حقوق اکید او را بر فور عنایت بغایت رعایت رسانیم و او را محسود اقران و مفیوض اکفا گردانیم ، مع هذا در این وقت عنایت فرموده ایالت ولایت قهستان «بیرجند و قائنات » و توابع و نواحی آن را بحقوق نیک خدمتی جناب شجاعت مآبی مهازت اکتسابی علم شانه مسلم داشته ایم و انتفاع این بقعه و اموال و محصولات و اخراجات را بدیوان اعلی اعلاءالله تعالی عرض می گرداند برسبیل اقطاع بدوتفویض فرمودیم و مقالیه حل و عقد و مفاتح امر و نهی این تواضع به خصال حمیده و خلال پسندیده او سپردیم و از راه عاطفت و حضارت پادشاهانه نصایح مشفقانه می فرمائیم ، تا در کل اوقات و احوال باطن و ظاهر خود را به زینت تقوی که عروه الوثقی است آراسته دارد که واتقوالله واعملوان الله بما تعملون بصیر ، و چون بواسطه عین خدمت ما و وفور قوت و قدرت و کثرت حشم و خدم خویش بیند باید که از وحدت یوم یفراعرمن اخیه و امه وابیه ، یاد آرد و شاخ دولت خود را با دامت شکر نعمت ایزدی و اقامت شرایط خدمتکاری ما شاداب دارد و رعایا و زیر دستان آن مواضع را که بندگان آفریدگار و دعاگویان دولت ما و تکالیف کشان دیوان و بند به خفض عیش و سبکباری که رضای باری در آن است مشمول گرداند ، چه عنایت در حق درویشان و رعایت جانبه ایشان در فطرت عقل محول است ، و هر کس بقدر حالت و اندازه ایالت خویش عقتضای کلکم رایع و کلکم مسئول عن رعیته ، از جهت ایشان مواخذ و مسئول در استیفای دولت خویش و استیفای نعمت ایزدی و استدامت و استقامت احوال تمسک تعیره معدلت و مرحمت کند و خویش را به سوز دل بیچارگان و آه سحر مظلومان هدف تیر بلانسازد که اتقوا و عده امظلوم فانها نیسه الحجاب و نواب را بفرماید تا با رعایا در استخراج مال خارج خراج و معاملت رجوع نسازند و تکلیفی که طاقت تحمل مشاق آن ندارد سجکم لاکر … الله نفس الاوسمها بریشان نتهد و مال دیوانی بمدارا و آهستگی حاصل آرند و بی آنکه رعیت از پای بافتد و از جای برگیرند چه تعجیل در تحصیل موجب تنفیر باشد نه مثمر توفیر ، جناب امارت مابی باید که این اوامر و اشارات را از مفاخر روزگار خویش شمرد و به چشم طاعت و عبودیت نگرد، تا از شرف اجتهاد و مزید اعتماد ما بهره مند شود و رغبت در نواخت و اعزاء و تزاید گیرد ، و الله یوفقه تقبل ما اوضاعلیه و تقبل ماهدنیاالله انه الموفق للسداد و المیسر للعباد و سبیل رؤسا و اعیان و رعایا و سکان مواضع مذکور حاطهم الله آنست که دال و مقطع و مال و … خویش جانب شریف مشار الیه حرس الله تمهیده و اعطاء من فضله مزیده را دانند و از انقیاد ومطاوعت او که مراضی ما بدان مقرون است تجاوز ننماید ، و بر احترام عمال او مستوفر و به حسن اشفاق و مکارم اخلاق او مستظهر باشند تا مستحق مزید رأفت و مستوجب دوام عاطفت شوند ، انشاء الله تعالی و حده العزیز.(1)
(سند 31)